سفری کن به شرابخانه ی چشمم
تا در این بیت خمار شکن بمانی
جرعه جرعه از نگاه من بنوشی
مست و دیوانه شوی غزل بخوانی
سالها بی سفر و سیر
مرغ دل در سینه محبوس
با جماعتی نشستی
مبتلا به آه و افسوس
مبتلا به آه و افسوس
سفری کن به شرابخانه ی چشمم
تا در این بیت خمار شکن بمانی
جرعه جرعه از نگاه من بنوشی
مست و دیوانه شوی غزل بخوانی
عمر کوتاه می فروشی
به غم و درد زمانه
چشم من میخانه ی تو
تو خمار در کنج خانه
با فسون چشم من
بیهوده می جنگی چرا
کهربایم همچو کاهی
می ربایم من تو را
قسمت هر کس نشد
راه شرابخانه ی ما
برگزیده عاشقم هستی
برخیز و بیا برخیز و بیا
برخیز و بیا
سفری کن به شرابخانه ی چشمم
تا در این بیت خمار شکن بمانی
جرعه جرعه از نگاه من بنوشی
مست و دیوانه شوی غزل بخوانی
سفری کن !
دیدگاه های شما