نمیتونم بِشَم حریفِ این ، زنگ میزنه میگه که ما دیگه غریبه ایم
شبیه ، عاشقای توی قصّه بودیم ما ولی رفته و نامَش رو میزِ مِثِه تو فیلما
نه میتونم بگم مِثِه همیشه ایم ، نه هیچ آدمی دیدم که بگم شبیشِ این
نمیشه ، بگم حرفامو حتی نصفشو اینجا ، آخه ندیده هیشکی مِثِشو هیچ جا
اون الآن حالِش خوبه میخنده با دوستاش مسافرت میره
من شدم یکی که داره رد میده انقد حالَم بدِ ، خودِشم خوابِ بد دیده
اون الآن حالِش خوبه میخنده با دوستاش مسافرت میره
من شدم یکی که داره رد میده انقد حالَم بدِ ، خودِشم خوابِ بد دیده
اون خوبیامو یادِش نیست و راحت ، داره میده ادامه
اما من حسّی که دارم ، یه چیزی مِثِه اعدامه
من اصلاً حالَم خوش نی ، اوضاعِ خونه اَسَفباره
آخه اون اصَن نمیفهمه ، بی من چه چیزایی از دست داده
اون الآن حالِش خوبه میخنده با دوستاش مسافرت میره
من شدم یکی که داره رد میده انقد حالَم بدِ ، خودِشم خوابِ بد دیده
اون الآن حالِش خوبه میخنده با دوستاش مسافرت میره
من شدم یکی که داره رد میده انقد حالَم بدِ ، خودِشم خوابِ بد دیده
دیدگاه های شما