یه فصل طلایی بازم این حوالی
منو خاطراتم چه حالو هوایی
میرن عاشقا شونه به شونه با هم
منم طبق معمول دو تایی با سایه م
مث برگا آواره ام تو خیابون
لهم میکنن عابرا با نگاهشون
تموم خیابون پر از خاطراته
یعنی کی الان جای من پا به پاته؟
من هر جا رو گشتم پیدات نکردم
بیا خود به خود مثل اشکای سردم
حالا تو طلایی ترین فصل سالَم
تُو نیستی سیاه و سفید میشه حالم
همیشه همونی رو از دست میدم که
با عشق دو دستی بهش چسبیدم
از این قصه ی ساده ی خیلی کوتام
بیرون اومدن رو سفید کل موهام
خیابون و کوچه اصن کل تهرون که
گوشش پره از دروغات تو بارون
من لعنتی هر جا که پا میذارم
یه نشونه یا خاطره از تو دارم…
من هر جا رو گشتم پیدات نکردم
بیا خود به خود مثل اشکای سردم
حالا تو طلایی ترین فصله سالم
تُو نیستی سیاه و سفید میشه حالم…
تو نیستی سیاه و سفید میشه حالم…
دیدگاه های شما